سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا . عضمت (چهارشنبه 86/3/16 ساعت 4:29 عصر)

تنها باز مانده ی یکی از کشتی های شکسته ،

به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد.

او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد.

اما هر چه روز ها افق را در جستجوی یاری رسانی از نظر می گذراند،

کسی نمی آمد. سر انجام خسته و از پا افتاده موفق شد

که از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا

 خود را از عوامل زیانبار محافظت کند ودارایی های اندکش را در آن نگه دارد.


روزی برای جستجوی غذا بیرون رفته بود و

به هنگام بر گشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است

و دودی از آن به سوی آسمان می رود.

به نظر او بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.

از شدت خشم و اندوه فریاد زد :

خدایا تو چطور راضی شدی که با من چنین کاری بکنی؟

صبح روز بعد ، با بوق یک کشتی که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.

کشتی آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته ، از نجات دهندگانش پرسید :

 شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟

آنها جواب دادند : ما متوجه علایمی شدیم که با دود می دادی.

آری ، وقتی که اوضاع خراب می شود ، نا امید شدن آسان ترین راه است

ولی ما نباید دلمان را ببازیم چون حتی در میان درد و رنج

دست خدا در کنار زندگی مان است.

پس به یاد داشته باش : بار دیگر اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد

ممکن است دود های بر خاسته از آن علایمی باشد

 که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند.

 





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدیدها: 4625 بازدید
  • درباره من

  • پسر شب
    Moh3n
    پسره حساس شوخ و جدی
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •